... در اکتشافات باستان شناسی روشن شده که حتی انسانهایی که پیشتر از انسان متفکر امروزی میزیستهاند، از پرستش فارغ نبودهاند (البته در اشکال خاص خودشان)، این پرستش در قالب یک سری شعائر و یک سری آداب و مراسم بهعمل میآمد. وقتی انسان به مسألهای با این سابقه تاریخی برخورد میکند، ناچار درصدد بر میآید که آن را تجزیه و تحلیل کند، آن را تبیین کند و علت آن را کشف نماید. که چرا انسان در تمام دوران تاریخ خود چیزی به نام پرستش و چیزی به نام شعائر داشته است. با این مسأله برخورد هم شده، برخوردهای متفاوت. از زوایای مختلفی به مسأله نگاه شده که چرا انسان همیشه، پرستش و شعائری داشته است، پاسخهای مختلفی هم به آن دادهاند.
برای نمونه، یکی از پاسخها این است که پرستش یا شعائر ناشی از ترس و جهل بشر است. یعنی انسان بهویژه انسان دوران باستان، چون دانش و آگاهیاش خیلی محدود بوده، چون نسبت به پدیدههای طبیعت و اموری که در اطرافش روی میداده علم و آگاهی نداشته، از این رو در برابر آنها احساس ضعف و ترس نموده و از روی ترس و برای فرونشاندن خشم خدایانی که بهزعم او چنین وضعیتی را ایجاد میکنند، به یک سری موهومات متوسل گردیده است. برای نمونه، روشن نبودن علت پدیدههایی مثل رعد و برق، زلزله، قحطی و کلاً رویدادها و پدیدههایی که وجود داشت؛ پدیدههایی که انسان به علل وجودی آنها آگاه نبود. امروز برای ما روشن است که مثلاً علت وقوع زلزله یا رعد و برق چیست. اما برای انسانهای باستان روشن نبود. این جهل و ترس باعث میشد که انسان چنین تصور کند، که مثلاً قوای مافوق مشهودات وجود دارند، ارواحی وجود دارند، خدایانی وجود دارند که علت این حوادث و رویدادها هستند. انسان برای اینکه از این خطرات و از این تهدیدات ایمن شود به آن خدایان، به آن نیروها، به آن ارواح پناه میبرد، آنها را پرستش میکردد، از آنها میخواستند که به او رحم کنند.