عزیز مادر رضاییهای شهید |
تلویزیون العربیه روز 15مرداد بخش اول گفتگوی خود با عزیز مادر رضاییهای شهید را تحت عنوان فصلی در جهنم پخش کرد.
تلویزیون العربیه گفت: آقای خلیل رضایی قبل از اینکه داستانش را تعریف کند، بدرود حیات گفت و خانم عزیز رضایی مسئولیت حکایت آن را برعهده گرفت ولی داستان را از آخر آن شروع کرد. وی گفت: که او و خلیل خانواده بزرگی را تشکیل دادند که به آن افتخار میکنند و شاهد بزرگ شدن و ازدواج فرزندانشان و تشکیل خانوادههای دیگر بودند. آنها این امکان را داشتند که زندگی سعادتمندانهای داشته باشند اما فجایع یکی پس از دیگر ظاهر شد.
مادر رضاییها: موقعی که فهمیدم بچههام با شاه مخالفند و مبارزه میکنند، خلاصه منهم با تمام وجود دنبال اینها بودم دیگه. یکمرتبه اینها، پسر دومم رضا دستگیر شد و احمد و مهدی، محسن و دامادم که با هم بودیم اینها همه رفتند. دامادم با محسن پسرم به مسافرت رفتند و اینهای دیگر هم همه رفتند و ما ماندیم با این سه دختر و یک نوه کوچک و پسر کوچکم. دیگه همه با پدرشان رفتند. اینها مخفی شدند. احمد شهید شد. اولین شهید احمد بود. وقتی که مرکزیت سازمان دستگیر شد، احمد هنوز دستگیر و شهید نشده بود. احمد بقیه را سازماندهی داد و شب و روز نمیفهمید. تا هشت روز خانه نیامد. من خیلی ناراحت بودم که اینها کجا رفتند و چه شدند. یک شب ساعت 12شب خانه آمد و ما را صدا کرد و گفت بیایید در زیر زمین با شما کار دارم.
مادر رضاییها: موقعی که فهمیدم بچههام با شاه مخالفند و مبارزه میکنند، خلاصه منهم با تمام وجود دنبال اینها بودم دیگه. یکمرتبه اینها، پسر دومم رضا دستگیر شد و احمد و مهدی، محسن و دامادم که با هم بودیم اینها همه رفتند. دامادم با محسن پسرم به مسافرت رفتند و اینهای دیگر هم همه رفتند و ما ماندیم با این سه دختر و یک نوه کوچک و پسر کوچکم. دیگه همه با پدرشان رفتند. اینها مخفی شدند. احمد شهید شد. اولین شهید احمد بود. وقتی که مرکزیت سازمان دستگیر شد، احمد هنوز دستگیر و شهید نشده بود. احمد بقیه را سازماندهی داد و شب و روز نمیفهمید. تا هشت روز خانه نیامد. من خیلی ناراحت بودم که اینها کجا رفتند و چه شدند. یک شب ساعت 12شب خانه آمد و ما را صدا کرد و گفت بیایید در زیر زمین با شما کار دارم.