۱۳۹۴ مرداد ۱۹, دوشنبه

ایران - چشم فروشی تحفه جدید ولی وقیح شیاد به مستضعفین ایران !!!



نشریه ای در مشهد از زبان خبرنگارش یک خبر تکان دهنده از چشم فروشی در ایران تحت حاکمیت آخوندها را منتشر کردکه قلب هر انسان آزاده را بدرد میاورد و زبان از بیان اینهمه جنایت قاصر است و معلوم نیست چه کلمه و عبارتی را برای این ستمی که بر ملت ما میرود باید بکار برد که حق مطلب ادا شود .
خبر آنقدر دردناک است که بهتر است عین را آنرا خودتان بخوانیدتا عمق فاجعه و ستمی را که این حاکمیت شقی و بدور از هر گونه انسانیت بر سر این مردم بیگناه روا داشته را متوجه شوید‌‌:
ارمغان شوم و دردناك حاكميت سياه و نكبت بار آخوندي كه فروش اعضاي بدن را هم به وسيله اي براي امرار معاش و مقابله با فقر و گرسنگي توسط هموطنان دردمند ما كرده است.
نشریه شهرآرای محله درمشهد با اشاره به رواج خرید و فروش اعضای بدن از جمله کلیه در این شهر، از "بازار جدید خرید و فروش چشم” و تلاش یک جوان سی و چهارساله برای فروش یکی از چشم هایش گزارش داده است.
خبرنگار این نشریه گزارش می کند: "دوسه روز قبل بود که برای تهیه گزارش به خیابان مهدی در محله فرامرز عباسی رفتم. گشت‌وگذار در دل محله و دقت در مشکلات اهالی، باعث شد تا این‌بار سوژه جدیدی نظرم را به خود جلب کند. عبارت‌هایی مانند فروش کلیه، کلیه‌فروشی، فروش کلیه زیر قیمت” و… تاکنون زیاد به چشمم خورده بود اما این عبارت با بقیه فرق داشت و روی دیوار با ماژیک پررنگ نوشته شده بود؛ چشم‌فروشی.”
 وی می نویسد: "تصور می‌کنم آفتاب طاقت‌فرسای ظهر تابستان سوی چشمانم را کم قوا کرده است. جلوتر می‌روم تا شاید بتوانم دقیق‌تر بخوانم. نه، عبارت درست است. روی دیوار زیر شماره تلفن خط ایرانسلش نوشته شده است: چشم‌فروشی.
عبارت تکان‌دهنده‌ای که هنوز که هنوز است، نوع نگارش حروفش بر روی دیوار، در ذهنم نقش بسته است. با تلفن همراهم شماره می‌گیرم، ۷۳۰….۰۹۳۷ مشترک مدنظر در دسترس نمی‌باشد. درحالی‌که تمام ذهنم از علامت سوال پر شده است، باز هم تلاش می‌کنم. چندروزی می‌گذرد و بالاخره بعد از کلی تلاش، تلفنم پاسخ داده می‌شود. با شنیدن صدای مرد جوان گمان نمی‌کنم سن‌وسالش بیشتر از ۴۰ باشد. پیشنهاد خرید چشم را مطرح می‌کنم و بعد از انجام رایزنی و صحبت تلفنی، قرار ملاقات محقق می‌شود و این‌بار به‌عنوان خریدار پای معامله می‌روم.
وی ادامه می دهد:‌ محل قرار، ایستگاه اتوبوس چهارراه میدان بار در مشهد است و خبرنگار شهرآرای منطقه دوی مشهد درباره ملاقات با فروشنده چشم نوشته است: "کمی زودتر از ساعت قرار در محل ایستگاه حاضر می‌شوم. تمام طول مسیر تا محل قرار را پیاده می‌روم و در تمام راه، ذهنم درگیر این سوال است که چرا باید کار به جایی برسد که انسان حاضر باشد چشم خود را بفروشد؟ سرساعت مقرر از راه می‌رسد. خودش را «م» معرفی می‌کند و سی‌وچهارساله. بلافاصله و بدون مقدمه وارد صحبت می‌شود. خانم، رک و پوست‌کنده حرفت را بگو.آخرش چند؟ چوب حراج به بدن به دلیل فشار اقتصادی اصلا برایش مهم نیست که چرا و به چه دلیل در محل ملاقات حضور یافته‌ام. حرف از ۲میلیون به میان می‌آورم که پاسخ می‌دهد: ۲میلیون خیلی کم است. ما با هم وارد معامله نمی‌شویم. رویش را برمی‌گرداند و قصد رفتن می‌کند که از او می‌خواهم رقم پیشنهادی‌اش را بگوید. می‌گوید: ۶ماه پیش در تهران یک کلیه‌ام را ۶میلیون فروختم. الان هم به‌شدت فشار مالی دارم. حاضرم با همان ۶میلیون چشمم را بفروشم.