۱۳۹۴ مهر ۵, یکشنبه

ایران ۰ مراسم پنجاهمین سالگرد تاسیس سازمان مجاهدین خلق ایران در سوئیس

خواهر مجاهد ثریا استرن
مراسم گرامید اشت پنجاهمین سال تاسیس سازمان مجاهدین خلق ایران در سوئیس برگزار شد که در این مراسم خواهر مجاهد ثریا استرن که یک شهروند هلندی الاصل است , سخنرانی کرد که از نحوه آشنایی و پیوستن خود به سازمان مجاهدین خلق ایران سخن گفت .شما را به خواندن این سخنرانی دعوت میکنم :
از مراسم گرامیداشت پنجاهمین سالگرد تأسیس سازمان مجاهدین خلق ایران در برن سوئیس با حضور جمعی از هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران و حامیان مقاومت ایران برگزار شد.
در این مراسم خواهر مجاهد ثریا استرن، حمید اسدیان و شماری از نمایندگان تشکلها و جوامع ایرانیان در سوئیس به سخنرانی پرداختند.
سخنرانی خواهر مجاهد ثریا استرن: با سلام به شما و تبریک به‌مناسبت پنجاهمین سالگرد تأسیس سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران و با درود به بنیان گذاران کبیر سازمان محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و اصغر بدیع زادگان. خیلی خوشحالم که این افتخار به من داده شد تا در این سالگرد چند کلمه صحبت کنم، چند روز پیش داشتم به بحث تبیین جهان برادر مسعود گوش می‌کردم که توضیح می‌دادند یک ایدئولوژی باید همیشه پاسخگوی مسائل جامعه در دوران خودش باشد و بعد وقتی آن ایدئولوژی را پیدا کردیم وظیفه داریم تا از آن دفاع کنیم و امروز برای من بهترین فرصت هست، چون سالگردها همیشه برای من یادآور نعمتی هستند که از آن برخورداریم.
در دوران دانشجویی به‌عنوان یک دختر اروپایی اصلاً سازمان مجاهدین را نمی‌شناختم، برخوردهای متواضع آنها، تلاششان برای هدفها و سختیهایی که تک‌تک آنها کشیده بودند همه برای من تازه بود، احساس می‌کردم که با چیزی روبه‌رو شدم که باید آن را بیشتر بشناسم اما اولین مشکل من این بود که زبان فارسی را نمی‌دانستم ولی یک حس درونی به من می‌گفت این آدمها نوعی خاصی از انسانها هستند که با دیگران فرق دارند، همین اندازه شناختم کافی بود تا به من انگیزه بیشتری بدهد تا جستجو کنم که علت این تفاوت چیست. خیلی زود فهمیدم که اسم آن چیزی که من به‌دنبالش بودم ایدئولوژی هست و صاحبان این آرمان مسعود و مریم هستند و عشق به آنها است که این افراد را با دیگران متفاوت کرده است. آنزمان مصادف بود با دوران انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین در سال64 و من در همان روزها به یک انتخاب رسیدم، تصمیم گرفتم که همه چیز را بگذارم کنار، درس و خانه و در یک کلام علائق و تمایلات فردی خودم را.
من در آن ایام 19ساله بودم و تمام اطرافیانم تلاش می‌کردند تا من را از این انتخاب منصرف کنند ولی من که زندگی در یک جامعه بورژوازی با ارزشهای خاص آن را تجربه کرده بودم تشنه این رابطه‌های پاک و پر از فدا و صداقت بودم و از خود سؤال می‌کردم در کجای این دنیا می‌توانم چنین ارزشهای را پیدا کنم، من نمی‌گویم که دوران آسانی بود بالاخره دنیای گذشته‌ام، کشورم، فرهنگم، دینم، خانواده‌ام، دوستانم، سلیقه هایم، طرز فکر و عملم همه چیزم را باید کنار می‌گذاشتم و زندگی جدیدی را باید آغاز می‌کردم که هنوز نمی‌شناختم و به خوبی نمی‌فهمیدم.
ادامه ....