۱۳۹۴ دی ۳۰, چهارشنبه

ایران- ۳۰ دی یک روز تاریخی - از گفتگوی مهدی ابریشمچی با سیمای آزادی

مسعود رجوی 

مهدی ابریشم چی در باره سی دی میگوید:
اگر از من سؤال کنید که مهمترین وقایع تاریخ مردم ایران در دهه‌های اخیر - تا آنجائی‌ که به سرنوشت خلق و آزادی در ایران مربوط می‌شود چیست، من بدون تردید جواب می‌دهم:
اولاً، نجات جان مسعود در نتیجه یک مبارزه بین‌المللی به رهبری شهید کاظم رجوی؛ یادش به‌خیر باد.
ثانیاً، آزادی مسعود از زندان در 30 دی ماه سال1357. 
این پاسخ، به هیچ‌وجه ناشی از این واقعیت که من و همه مجاهدین، عاشق مسعود هستیم نیست، بلکه این موضوع را من مسئولانه و به‌دلیل درک روشنی که از مباره با دو دیکتاتوری در بالاترین سطوح مسئولیت در سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت در زندان و بیرون زندان، در خارج و داخل کشور به‌دست آورده‌ام می‌گویم و می‌توانم ادعا کنم که این دست‌آورد، برای من علم‌الیقین است و مایلم که در ثبت شدن این حقیقت در تاریخ نبرد خلقها و خلق خودمان به سهم خودم نقش داشته باشم. 
من فکر می‌کنم امروز، حتی بسیاری از کسانی‌که سازمان مجاهدین خلق ایران و مقاومت مردم ایران را از نزدیک نمی‌شناسند، اما از دور وقایعی که در میهنمان می‌گذرد را نظاره می‌کنند، در جایگاه والای مسعود در امر رهبری مقاومت مردم ایران برای آزادی به‌خصوص در سرفصل‌ها و سرپیچ‌های مربوط به حرکت مردمان به پیش تردید ندارند. با این حال، من مایلم نکاتی را بگویم و وقایعی را ذکر کنم که خودم شخصاً شاهد آن بودم و تجربه شخصی خودم است.

به‌صورت خلاصه، این واقعیت در مورد مسعود، چیزی غیر از بروز عالی‌ترین سطح از کیفیت رهبری کردن، به‌خصوص در سرفصل‌ها و سرپیچ‌های تاریخچه سازمان مجاهدین، شورای ملی مقاومت و نبرد مردم ایران برای حاکمیت آزادی و دموکراسی در میهن اسیرمان ایران نیست.
مسعود، عالی‌ترین توان را درتشخیص تضاد و مشکل اصلی تأکید می‌کنم، تشخیص تضاد و مشکل اصلی و ارائه عالی‌ترین راه‌حل ممکن برای آن تضاد، دررهبری مبارزه مردم ایران برای آزادیخواهی دارد. این واقعیت، خودش را در جای جای تاریخچه سازمان ما و شورای ملی مقاومت و همین‌طور نبرد خلق‌مان برای آزادی نه یک بار و دو بار، بلکه بارها و بارها نشان داده است. هرچند که تشریح این موضوع در این فرصت شاید مشکل باشد، اما فکر می‌کنم که ناتوانیهای من و ما در توصیف و تشریح این امر راجع به مسعود و پاسخ به سؤالی که در جستجویش هستم و هستیم را مولا علی به‌دلیل این‌که خودش عالیترین تراز را در رهبری در تاریخ بشریت ثبت کرده درخطبه 86 که به بیان صفت رهبری شایسته برای مردم می‌نشیند پاسخ می‌دهد. من وقتی این خطبه را می‌خوانم، احساس می‌کنم علی (ع) سیمای مسعود را ترسیم می‌کند.
آری، درمسعود، تقوای رهائی‌بخش به‌معنای حرکت نکردن با سمت خودبخودی باد در درون سازمان و در بیرون سازمان و در صحنه نبرد سیاسی، یک صفت بارز و عالی است و در عین‌حال، مایه گذاشتن ازشخص خودش و متقابلاً به‌صورت مطلق پرداخت نکردن ازاصول، بارزترین ویژگی و خصوصیت درمسعود است. این خصوصیت است که او را قادر می‌کند سخت‌ترین تصمیم‌ها را بگیرد؛ قیمت این تصمیم‌ها را هم همیشه، ابتدا از خودش داده ونتایج و منافع آن، نصیب سازمان مجاهدین خلق ایران، شورای ملی مقاومت و مردم ایران شده است. همان‌طور که گفتم، این تصمیم‌گیریها درعین‌حال، سهمگین‌ترین فداها را از مسعود طلبیده و می‌طلبد و بالاترین فشارها را روی شخص او وارد کرده است. این‌جا، لازم می‌دانم یادآوری کنم که تمامی این صفات، درعین‌حال در شخصی است که برخوردار از انسانیت و عواطف سرشار انسانی درعالی‌ترین سطح آن است. شاید بتوانم با یک مثال، این منظور را خوب برسانم.

ایران - به مسعود رجوی، ناب‌ترین پرورده دامان شرف خلق؛ هدیه‌یی کوچک برای روز تاریخی۳۰ دی

روز سی دی مبارک باد


که عشق آسان نمود اول ولی... گفتند می‌آیی... کبوترانه‌های شوق را بر بهارخواب شبنم فرش دلهامان، دانه‌هایی از آرزو پاشیدیم. زیباترین افقها را آویز سرک کشیدنهای نگاههایمان کردیم. پچپچه‌هایمان را با امید آب دادیم. تنها واژه هایمان، در یکی شدن دستها، عطر شیرین محبت بود، تنها خداحافظی هایمان، سلام. رفتن نمی‌شناختیم؛ هر چه بود آمدن بود که آمدنیها را می‌آورد. آن‌قدر «آمدن»، که دیوارهای «نباید» و «نمی‌شود» ترک برداشت. زندان بیش از این نتوانست انفجار ظهور تو را تاب آورد. ناگهان لبخند تو بر هره ناباوری شکفت؛ رویش دو خورشید در یک روز. وه! عجب ثانیه مبارکی!... تو پرواز دستهای ما را گریستی. چشمهایت یک کتاب حرف نگفته داشت؛ حرفهایی که هیچ شاعری نمی‌توانست در ناسروده‌ترین غزلهای خود مانند آنها را خیال چین کند. حرفهایی هست که نمی‌شود به حرف آورد. قالب چوبین واژه ها برایشان نامحرم است. حرفهایی هست که گفتنی و نوشتنی نیستند؛ نباید گفت و نوشت. ندیده بودم کسی این‌قدر دلش را برای کسانی که نمی‌شناخت سفره کند. آنها را به مهمانی حرفهایی ببرد که حتی در تنهایی به خودش هم نگفته بود. حرفهای ته دل هر کس، سرمایه اوست؛ نمی‌دانم، شاید آنها را از او بگیری دیگر معنای خودش را از دست بدهد. حرفهای آن اعماق خیلی زیباست؛ گرانبهاتر از یاقوتها، برلیانها و یاره‌های زمردنشان و سحرانگیزتر از گنجهای خسرو پرویز، یا برق چشم جادو کن الماس دریای نور. اما تو کلید برداشتی، دردانه‌ترین دلیافته‌هایت را با سخاوت باران بر گرمای لبخندهای ما پاشیدی.